بیان مسئله

با مطالعه و تحقیق در زمینه­ عرفان و متون عرفانی ایران به تاثیرپذیری عرفان اسلامی_ ایرانی از آیین­ها و مذاهب پیش از خود پی می­بریم؛ به کیش و آیین­هایی چون آیین بودایی، آیین گنوسی، کیش مانوی، دین زرتشتی و مسیحیت و دیگر ادیان و مکاتب. و نکته­ی قابل توجه در این است که در میان این مذاهب، آیین گنوسی به دلیل قدمت زمانی بیشترین تاثیر را بر ادیان دیگر و در نتیجه ذهن و تفکر ایرانیان آن روزگار گذاشته است و ما نمی­ توانیم اثرپذیری عرفان ایران را از این عقیده انکار کنیم و می­بایست ریشه ­های اعتقادات عرفان اسلامی را در عرفان صدر مسیحیت جستجو کرده و به مقایسه­ مبانی و اصول آن بپردازیم و این‌همانی­های آن را بیابیم. اگرچه تا کنون پژوهش‌هایی در این زمینه صورت گرفته است، ولی باز هم جای تحقیق و بررسی باقی است. این پژوهش در صدد آن است که به بیان تاریخچه‌ مختصری از آیین گنوسی و تاثیر آن بر عرفان و ادبیات عرفانی ایران بپردازد و همچنین با مطرح کردن و معرفی بن­مایه­های کیش گنوسی و مقایسه و تطبیق آن با عرفان اسلامی ایران به خصوص اصل مهم تضاد ” نور و ظلمت” که بن­مایه­ی اصلی آیین­های ابتدایی و اسطوره­ای و به ویژه مکتب گنوسی است، پرداخته و تاثیر این عقیده را بر عارف و شاعر بزرگ ایران، ” مولانا جلال‌الدین بلخی” در “مثنوی معنوی” بررسی کرده و بیان کند.

1_2 هدف تحقیق

معرفی و شناساندن آیین گنوسی و مقایسه­ اصل مهم دو پدیده­ متضاد ” نور و ظلمت” بر آثار عرفانی ایرانی و به خصوص مثنوی معنوی.

1_3 اهمیت موضوع تحقیق و انگیزه­ های آن

لزوم شناخت ریشه ­های عرفان در صدر مسیحیت و مقایسه­ بن­مایه­های آن با عرفان ایرانی و توجه به اصل مهم ” نور و ظلمت” و مقایسه و تطبیق و شناساندن این دو پدیده در آیین گنوسی و مثنوی مولانا.

1_4 سوالات و فرضیه ­های تحقیق

– مسئله­ مهم ” نور و ظلمت” که در متون هر دو آیین به وفور دیده می‌شود، چه وجوه اشتراکی با هم دارند؟

– آیا مولانا در بیان مسئله­ ” نور و ظلمت” به این آیین و عقیده توجه داشته است؟

1_5 مدل تحقیق

تحقیقی – تطبیقی

1_6 تعریف عملیاتی متغیرها و واژه­ های کلیدی

گنوستیسیزم: این اصطلاح بیانگر جریان فکری کهنی است که بر آگاهی از رازهای الهی تأکید
می­ورزد. گنوسیسم مجموعه ­ای از فرق و نحله­های دینی و شبه دینی- اعتقادی است که در سوریه و فلسطین و بین­النهرین و مصر وجود داشته که در دوران مسیحیت به اوج خود رسیده است.

نور: روشنایی است و آن چیز که باعث روشن شدن دیگر اجسام و اشیاء شود. و در تعریف عرفانی آن حقیقت حضرت باری تعالی.

ظلمت: ضد نور، به معنای تاریکی. و در عرفان به معنای هرآنچه که سد راه شناخت حقیقت حضرت حق شود.

1_7 روش تحقیق

اسنادی – کتابخانه­ای

1_8 قلمروی تحقیق

با تحقیق در پیشینه­ی نور و ظلمت در اسطوره و ادیان گوناگون و عرفان، جنبه­ های ارتباطی آن را با مثنوی معنوی بررسی کرده­ام.

1_9 جامعه­ آماری و حجم نمونه

با روش کتابخانه­ای، مفهوم نور و ظلمت را از دیدگاه آیین گنوسی و همین­طور از دیدگاه ­های عرفانی پیش از اسلام و پس از اسلام مورد بررسی قرار داده، اما به دلیل کمبود منابع موجود در این زمینه، ناگزیر به مطالعه و بررسی حجم زیادی از کتبی در زمینه ­های مختلف در راستای این موضوع بوده­ام، تا به جمع­بندی منطقی و درستی در این

خرید فایل متن کامل این پایان نامه :

 

پایان نامه و مقاله

 

 زمینه دست یابم. در آخر نیز با استخراج ابیاتی با این مضامین از مثنوی معنوی به بررسی مقایسه و تطبیق آن با پدیده­ نور و ظلمت پرداخته­ام.

1_10 محدودیت­ها و مشکلات

از مهم­ترین محدودیت‌ها در این تحقیق، می‌توان به کمبود منابع موجود درباره‌ی اسطوره‌ی نور و ظلمت و همچنین در مورد اندیشه و آرای گنوسی اشاره کرد.

مبانی نظری تحقیق

-1- اسطوره

اسطوره در لغت با واژه­ی (Historia) به معنی ” روایت و تاریخ ” هم­ریشه است؛ در یونانی (Mythos) به معنی شرح، خبر و قصه آمده که با واژه­ی انگلیسی (Mouth) به معنی دهان، بیان و روایت از یک ریشه است (اسماعیل پور،1387،13).

اسطوره امروزه هم به معنای (Fiction) یا (Iiiusion) به­کار می­رود. و هم به معنای سنت قدسی یا مینوی، وحی اصلی یا آغازین، الگوی نمونه­وار، که خاصه در نزد قوم شناسان، جامعه­شناسان و مورخان ادیان، معمول و مأنوس است (الیاده،1362،10).

اسطوره به زبان یونانی (Muthos) عموماً داستانی است که حقیقی نیست و به­ طور معمول با
هستی­های فوق طبیعی یا مخلوقات فوق انسانی درگیر می‌شود. اسطوره اغلب با آفرینش ارتباط
می­یابد و توضیح می­دهد که چگونه چیزی به وجود می­آید. اسطوره بیانگر یک احساس یا ایده است. مانند پرومته (Promethean) یا هرکول (Herculean) یا ایده­ دیانا (Diana) یا داستان اورفئه (Orpheus) و اریدیس (Eorydice). بسیاری از اسطوره­ها یا شبه­ها شرح نظم طبیعی بدوی و نیروهای مربوط به عالم هستی­اند (سلاجقه،1387،251).

اسطوره یا Mythology نقل کننده­ سرگذشتی قدسی و مینوی است. راوی واقعه ایست که در زمان اولین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده است. بنابراین اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است. یعنی می­گوید چگونه چیزی پدید آمده، موجود شده و هستی خود را آغاز کرده است. اسطوره فقط از چیزی که واقعاً روی داده، و به تمامی پدیدار گشته، سخن می­گوید (الیاده،1362، 14).

هرچند اسطوره در دیدگاه ­های گوناگون تعاریف و تعابیر متعدد دارد، اما در یک کلام می توان آن را چنین تعریف کرد: اسطوره عبارت است از روایات یا جلوه­ای نمادین درباره ایزدان، فرشتگان، موجودات فوق طبیعی و به­ طور کلی جهان­شناختی که یک قوم به منظور تفسیر خود از هستی به­کار می­بندد؛ اسطوره سرگذشتی راست و مقدس است که در زمانی ازلی رخ داده و به گونه ­ای نمادین، تخیلی و وهم­انگیز می­گوید که چگونه چیزی پدید آمده، هستی یافته یا از میان خواهد رفت، و در نهایت، اسطوره به شیوه­ای تمثیلی کاوشگر هستی است (اسماعیل پور،1387،13).

شکل­ گیری اساطیر بر اساس انعکاس ساخت­های اجتماعی، پدیده ­های طبیعت و عکس ­العمل­های روانی انسان بوده است. تقریبا در اساطیر همه اقوام، عناصر طبیعت به چشم می­خورد، نظیر آسمان، خورشید، زمین، کوه، درخت و آب، که به صورت خدایان ظاهر می­شوند. روابط خدایان با یکدیگر و با انسان، انعکاسی از روابط اجتماعی عصر شکل گیری اساطیر است. اما اسطوره تابعی از مسایل روانی انسان است، چه به صورت فردی و چه اجتماعی، نیز هست ( بهار،1386، 258).

اسطوره همچون سرگذشتی و داستانی مینوی و بنابراین حدیثی واقعی قلمداد و تلقی می­ شود، زیرا همیشه به واقعیت­ها، رجوع و حواله می دهد. اسطوره­ی ” آفرینش کیهان (Cosmogonie)” واقعی است، چون که وجود عالم خود واقعیت آن را اثبات می‌کند. همچنین اسطوره­ی ” اصل و منشأ مرگ ” نیز واقعی است. زیرا میرایی و مرگ انسان اثبات کننده­ آن است (الیاده،1362،15).

اسطوره با مفهوم دیرند (Duree) پیوندی تنگاتنگ دارد وسپر حفاظی است در برابر زمان و افسردگی‌اش. اسطوره به تاریخ تقدس می­بخشد، ولی با آن در تضاد است، زیرا متعلق به مقوله­ای دیگر است، یعنی جهان لایزال و جاودانی (الیاده،1381،141).

نقش اسطوره (روایت یا داستان اسطوره) بیدار کردن ماست و شکستن پیوسته یا غلافی که مانع از رؤیت باطنی ماست تا بتوانیم چیزها را همان­گونه که هست ببینیم و از جهل و نادانی به در­آییم. هم زمان اسطوره ما را در واقعیتی که زمان ما، یعنی زمان گیتیانه، زمان نسبی و میرنده، هر لحظه مستور می‌دارد، دوباره مستقر می‌سازد (همان ،142).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...